۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

رفتن بن علی ماندن سید علی -۲

رفتن بن علی ماندن سید علی -۲


علل و دلایل تفاوت نتیجه ی تونس و ایران[۲]

چهارم- علل موفقیت تونس و شکست ایران: چرا بن علی فرار کرد و به دنبال آن، کلیه ی زندانیان سیاسی و احزاب ممنوع تونس آزاد شدند، تبعید شدگان به کشورشان باز گشتند، وزرای عضو حزب حاکم از حزب خود استعفا دادند، چند تن از مخالفان وارد دولت شدند، رسانه ها آزاد شد، دولت جدید تونس حکم بازداشت بین المللی بن علی را صادر کرد و... ؛ اما هیچ یک از این دستاوردها نصیب مخالفان ایران نشد؟ به گمان ما حداقل علل و دلایل زیر در این امر دخیل بوده است:
1-4- گفتمان رهبری جنبش سبز: در ایران، اصلاح طلبان و رهبران جنبش سبز، از اجرای بی کم و کاست قانون اساسی دفاع می کنندومی کوشندتا مستقیما با سلطان علی خامنه ای درگیرنشوند. وقتی شعار اصلی رهبران این حرکت اجرای تمام عیار قانون اساسی کشور است که ولایت فقیه اساس آن را تشکیل می دهد  و ولی فقیه کنونی با ترتیبات قانونی همین قانون اساسی انتخاب شده، انتظار فرار سید علی چه معنایی دارد؟ مستقل از آن که قدرت/ توان/امکان سرنگونی علی خامنه ای وجود داشته باشد یا نه، چنین برنامه/هدف/استراتژیی در دستور کار  رهبران جنبش سبز و اصلاح طلبان وجود نداشته است. شعارهای ساختارشکنانه همیشه از سوی رهبران جنبش سبز نفی شده است.
علی خامنه ای که شاهد پذیرش عملی رهبری  خود از سوی اصلاح طلبان بود، به این رفتار تناقض آمیز آنان اشاره کرد که برخلاف شعارهای علنی، در عمل بیش از جناح اصول گرا خواستار دخالت فرا قانونی رهبر- یعنی نقض قانون اساسی- در مسائل و موضوعات گوناگون شده اند. می گوید:
"برخی از دوستانی که در این جلسه حضور دارند هر گاه به انتخابات‌ها نزدیک می شویم، مدام با یک ژست خاصی در شعارهایشان تبلیغ می کنند که اختیارات رهبری در چهارچوب قانون اساسی است و رهبری در چهارچوب قانون اساسی باید عمل کند و اختیارات فراقانونی و یا حکم حکومتی نداریم. جناب آقای خاتمی نیز وقتی سال 76 می خواستند کاندیدای ریاست جمهوری شوند، آمدند پیش بنده و گفتند که بنده عقیده ام این است که رهبری باید در چارچوب قانون اساسی عمل کند. بنده به ایشان گفتم بسیار مطلب خوبی است ولی شما جناب آقای خاتمی کسی خواهی بود که در آینده بیشترین تقاضاها را برای استفاده از اختیارات فراتر از قانون اساسی رهبری جهت حل مشکلات کشور خواهید داشت. در طول سال‌های ریاست جمهوری، ایشان بارها نامه می زدند که فلان مطلب را تنها شما می توانید حل کنید و بنده می نوشتم که با توجه به این که درخواست شما در چارچوب قانون اساسی نیست، مکتوب بنویسید که موضوع از طریق اختیارات فراتر از قانون اساسی رهبری حل شود و ایشان بارها و بارها چنین مطلبی را مکتوب کردند. شما ببینید این اختیارات رهبری در انتخابات‌های مختلف مثل تایید انتخابات مجلس تهران و یا تایید صلاحیت کاندیدای ریاست جمهوری و... تاکنون به نفع چه جریانی بیشتر به‌کار گرفته شده است. در همین جمع اکثر دوستان در زمان تصدی خود بر پست های مختلف در مواقع بحرانی کشور، همین درخواست‌ها را به‌ صورت مکتوب برای استفاده از اختیارات رهبری داشته اند ولی چرا هر وقت انتخاباتی می شود، مدام تکرار می کنید که حکم حکومتی نداریم"[6].
علی خامنه ای سپس این نکته را گوشزد می کند که شما- نمایندگان کروبی و موسوی- به من رجوع کرده و خواستار دخالت فرا قانونی ام در امر انتخابات هستید. یعنی به آنها می فهماند که شما هم به من به چشم رهبری که حلال مسایل است می نگرید.
اما مسأله فقط محدود به رفتار غیر علنی نیست. در رویدادهای پس از انتخابت 22 خرداد 88، مخالفان انگشت اتهام را به سوی علی خامنه ای نشانه رفتند. ولی سید محمد خاتمی در 11بهمن 88 - یعنی هفت ماه پس از انتخابات- باز هم  نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی، امام و رهبری را از ارکان اصلاح طلبی بیان نموده و نه تنها خواستار رعایت شأن رهبری شده، بلکه وی را هم به عنوان یکی از مقدسات ذکر کرده است. خاتمی در سخنرانی خود درسال 1389 ضمن دفاع مجدد از این ارکان و اعلام این که اصلاحات "چیزی جز این نیست"، از جفایی که به رهبری می شود ابراز نارضایتی می کند. در سخنرانی 25 خرداد 89 ضمن جدا کردن احمدی نژاد و همفکرانش از رهبری، و اعلان این که رهبری روش های احمدی نژاد را "نمی پسندد"، از "ظلم مضاعف" ی که از سوی احمدی نژاد به رهبری می شود اعلام نارضایتی مجدد می کند. در سخنرانی 15شهریور89 مجدداً می گوید که احمدی نژاد به رهبری "لطمه می زند"، "ما این را نمی خواستیم و نمی خواهیم". در سخنرانی 27شهریور 89 می گوید "اصلاحات در چارچوب معیارهای اصلی نظام است"، اما احمدی نژاد و جریانش، "در مقابل رهبری و نظام هم خواهند ایستاد". خاتمی رهبری اصلاح طلبان را بر عهده داشت و اینک یکی از رهبران حرکت سبز است. اگر روایت او از صفحه ی شطرنج سیاسی کشور مطابق با واقع باشد، اصلاح طلبان/سبزها رهبری را پذیرفته اند اما احمدی نژاد و باندش دشمنان اصلی رهبری اند و علیه او قیام کرده اند.
اکبر هاشمی رفسنجانی که رهبران جنبش سبز نگاهی مثبت به وی دارند  و  گروهی از مخالفان او را "ناجی" و "مشکل گشا" قلمداد می کنند، در 22 دی1389 در دیدار با جمعی از روحانیون سخن مکرر 20 ماه گذشته ی خود را تکرار کرده و گفته است:
"اصل ولايت فقيه در جمهوری اسلامي ايران عاملی وحدت بخش است و حمله به اين جايگاه و همچنين دفاعياتی كه مبنای آن دين اسلام و عقل و منطق نيست، هر دو با يك هدف صورت می ‌پذيرد. ديدگاه اينجانب با رهبری در كليات تفاوتی با يكديگر ندارد و طبيعی است كه در اجرا ميان افراد اختلاف ديدگاه وجود دارد و در همين زمينه نيز خود را ملزم به تبعيت از دستورات ايشان می ‌دانم"[7].
یک گفتمان بر این باور است که تمامی حمله ها باید معطوف به علی خامنه ای باشد، اما گفتمان دیگری وجود دارد که محمود احمدی نژاد را مسأله و مشکل اصلی قلمداد کرده و همه ی تیرها را به سوی او نشانه می رود. در نامه نگاری های احمدی نژاد و مجمع تشخیص مصلحت نظام علیه یکدیگر که همدیگر را به اقدام علیه رهبری متهم کردند، سایت کلمه احمدی نژاد را فردی قلمداد کرد که گامی دیگر نظام را به سوی دیکتاتوری پیش می برد و در مقابل رهبری ایستاده است. لذا جایگاه قانونی رهبری را به او یادآور شد و نوشت :
"احمدی نژاد در این نامه، نه تنها هاشمی رفسنجانی را صراحتا به تخلف از وظایف قانونی متهم کرده و علی لاریجانی را عامل بی‌توجهی به رهنمودهای رهبری دانسته، بلکه به ارجاع موضوع عزل و نصب مدیریت بانک مرکزی از سوی رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نیز اعتراض کرده، رهبر و مجلس و مجمع را یکجا به زیر پا گذاشتن قانون‌گرایی و ایجاد چالش برای نظم و مدیریت کشور متهم کرده... موضوع بانک مرکزی به طور جداگانه از سوی رهبری هم به این مجمع ارجاع شده است؛ یعنی اعمال بند ۸ اصل ۱۱۰ قانون اساسی، که موضوع را به کلی متفاوت از قبل می‌کرد و کار را از مرحله اختلاف مجلس و شورای نگهان فراتر می‌برد. حال احمدی نژاد به شکلی غیرمستقیم، عامل ارجاع[علی خامنه ای] این موضوع به مجمع تشخیص را مورد حمله قرار داده است؛ حمله‌ای که متوجه رهبری نیز هست... اکنون احمدی نژاد تحت لوای دفاع از قانون اساسی، حمله به یکی از نهادهای تشکیل شده بر اساس این قانون را در پیش گرفته است تا گام دیگری را به سمت دیکتاتوری بردارد. او حتی عمل رهبری طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی را هم بی‌نصیب نگذاشته است... دخالت رهبری در این موضوع، خشم رئیس دولت را برانگیخته و او را به پرخاش علیه نهادهای قانونی نظام واداشته است... ظاهرا احمدی نژاد راه خود را به درستی انتخاب کرده، او قصد دارد سنگر اصلی یعنی قانون اساسی را نیز از پیش پای خودکامگی بردارد"[8].
گویی همه ی طرف های نزاع رهبری علی خامنه ای را پذیرفته و چالش اصلی بر سر محمود احمدی نژاد است. این گفتمان پیامدهای عملی ای دارد که نمی توان از آن گریخت. اگر اصل این رویکرد پذیرفتنی باشد، به پیامدهای عملی آن هم باید الزام داشت. در مصر، البرادعی مستقیما به حسنی مبارک می تازد و همه را علیه او به تظاهرات دعوت می کند. محل نزاع این نیست که رهبران جنبش سبز باید چنین کنند، محل نزاع این است که باید به پیامدهای عملی گفتمانی که برساخته و ترویج می شود التزام داشت.
2-4- عنصر سرکوب:هر دو رژیم ایران و تونس استبدادی اند و سرکوب مخالفان ابزار حکمرانی آنان است. اما اگر از نگاه سطحی به این گوهر مشترک- یعنی سرکوب- گذر کنیم و نگاهی دقیق تر و عمیق تر به آن بیفکنیم، خواهیم دید که تمایز مهمی در اینجا وجود دارد که تعیین کننده و سرنوشت ساز است. سرکوب "نظام سلطانی فقیه سالار" با سرکوب "نظام سلطانی شاه" و نظام بن علی تفاوت هایی دارد:
1-2-4- حضور عمودی و افقی: سازمان سرکوب رژیم شاه فقط به صورت عمودی(از بالا به پائین) در جامعه حضور داشت. کلانتری/ ژاندارمری ها به طور عمودی در جامعه حضور داشتند. سربازان و پاسبان ها همگی غیر محلی بوده و هیچ نسبتی با محل خدمت خود نداشتند. مانند کارمندان اداره که صبح به محل کار خود می روند و بعداز ظهر کارت پایان ساعت کار را زده و به منزل خود در محلی/شهری دورتر باز می گردند. نیروهای ژاندارمری از یک شهر به منطقه ای دیگر مأمور می شدند و نیروهای محلی نبودند. پاسبان های کلانتری ها هم در محله ی محل خدمت خود زندگی نمی کردند. آنان هیچ نسبتی با محل مأموریت خود نداشتند. نه مردم محله را می شناختند، نه با آنها سابقه ی دوستی/ در کنار هم زیستن و بزرگ شدن داشتند.
اما سازمان سرکوب رژیم فقیه سالار جمهوری اسلامی، علاوه ی بر حضور عمودی، به طور افقی نیز در جامعه حاضر است. بسیج محله و بسیج مساجد از مردم همان محله ای که در آن زندگی می کنند، تشکیل شده است. خانواده ی بسیجیان در محل حضور دارند و این موضوع، به سرکوب پایگاه اجتماعی می بخشد. به تعبیر دیگر، رژیم نه تنها از مرکز سرکوب را هدایت می کند، بلکه حرکت های اعتراضی از سوی بخشی از مردم نیز به طور فعال سرکوب می شود. مردمی که اهل محله را می شناسند، شناختی به مراتب بیشتر از سازمان های امنیتی از هم محلی های خود دارند. اینها در همان محله به دنیا آمده و با دیگر افراد هم محلی در پشت میزهای کلاس های دبستان/راهنمایی/دبیرستان درس خوانده و بزرگ شده اند[9]. اما این مسأله فقط محدود به محله ها نیست. بسیج ادارات، بسیج مدارس، بسیج دانشجویی، بسیج اساتید، بسیج سازندگی و غیره؛اینها به طور افقی در همه جا حاضرند.
آیت الله خمینی وقتی که فرمان تشکیل بسیج را صادر کرد، آگاه بود که چه می کند. او  به دنبال برساختن نظامی "سراسر بین" بود. وی در 4 آذر  1358 گفت:
"مملکت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد... یک کشوری[که]بیست میلیون جوان دارد[باید]بیست میلیون تفنگدار داشته باشد و بیست میلیون[نفر]ارتش داشته باشد. همچو مملکتی آسیب پذیر نیست"[10].
در ماجرای کودتای نوژه(تیرماه 1359)، وقتی علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی خبرها را به او دادند، کودتاگران را مسخره کرد و گفت، به فرض آن که هواپیما ها برخی مناطق را بمباران کنند، آیا پس از آن نمی خواهند بر زمین بنشینند، با مردم چه خواهند کرد؟ پس از اتمام سرکوب کودتای نوژه، طی سخنانی خطاب به مردم گفت:"این احمقها نفهمیدند این را که با چهار نفر از این درجه داران و امثال اینها نمی شود یک مملکت سی، چهل میلیونی را که همه مجهز هستند، فتح بکنند"[11]. در همان روزها گفت:
"بسیج اسلامی ما، اینها باید همیشه مراقب باشند. رفت و آمدهای مشکوک را در نظر داشته باشند و اگر دیدند اطلاع بدهند به مراکزی که باید اطلاع بدهند. در عین حالی که باید تمام مراقبتها را بکنند و تمام رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرند"[12].
ین سیستمی بود که او بسط می داد. همه مواظب یکدیگر باشند و علیه هم گزارش بدهند. پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 19 مرداد 1360 از همه ی مردم درخواست کرد که  همه به عنوان "جمعیت اطلاعاتی" عمل کنند و چند منزل اطراف خود را تحت نظر بگیرند و کلیه اقدامات را گزارش کنند. مهدی بازرگان طی نامه ای به او اعتراض کرد که بر مبنای دستورالعمل قرآن تجسس در امور خصوصی مردم حرام است. آیت الله خمینی در 27 مرداد 1360 خطاب به این "بیچاره" گفت:
"وقتى كه اسلام در خطر است، همه شما موظفيد كه با جاسوسى حفظ بكنيد اسلام را... ديديم كه يك دسته دارند توطئه مى ‏كنند كه بريزند و يك جمعيت بى ‏گناهى را بكشند، بر همه ما واجب است كه جاسوسى كنيم... جاسوسى فاسد خوب نيست، اما براى حفظ اسلام و براى حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شرب خمر هم واجب است"[13].
"سلطان فقیه" نسبت به "سلطان شاه" این مزیت را برای رژیم خود پدید آورد که برای سرکوب مخالفان، پایگاه اجتماعی/مردمی درست کرد. رژیم شاه و رژیم تونس فاقد چنین سازمان سرکوبی بودند. هر دو رژیم به طور عمودی در جامعه حضور داشتند، اما رژیم سلطانی فقیه سالار به طور افقی هم در جامعه حاضر است.
باید توجه داشت که مدعای ما این نیست که رژیم دارای پایگاه اجتماعی است، مدعای ما این است که رژیم برای سرکوب پایگاه اجتماعی درست کرده است. این جمعیت که به طور افقی در جامعه حاضر است، منافع بیشماری از این راه به دست آورده است. آنان بیشتر از بقیه ی مردم به شیرهای نفت وصل اند. همه ی جناح های رژیم در طی سه دهه ی گذشته با تصویب قانون، عضویت در بسیج را به انواع "امتیازات" و "حق ویژه" آغشته اند. بسیج نردبان ترقی اجتماعی است. بسیجیان حتی اگر اعتقاد هم نداشته باشند- که حداقل گروهی از آنان دارند- دارای منافع بسیاری هستند که آنان را به سوی سرکوب می راند. به خطر افتادن رژیم، به خطر افتادن منافع  آنان هم هست.
رژیم فقیه سالار جمهوری اسلامی طی سه دهه ی گذشته دائماکوشیده است تا مشروعیت"تظاهراتی" برای خود بیافریند. اگر در رژیم های کمونیستی سابق فقط سالی یک بار مردم باید حمایت خود را از آن نظام ها اعلام می کردند، در جمهوری اسلامی به هر بهانه ای راهپیمایی برگزار می گردد تا از طریق "تظاهرات" مشروعیت رژیم به نمایش در آید. حضور افقی رژیم در جامعه که در تظاهرات صدها هزار نفری متجلی می شود، بعد دیگری از سرکوب است که نظام را دارای پایگاه اجتماعی گسترده قلمداد می کند. به همین دلیل پس از برگزاری هر تظاهرات و نمایش تلویزیونی آن، رقابت مسئولان در اعلان تعداد شرکت کنندگان آغاز می شود(به اختلاف تعداد شرکت کننده ی  در راهپیمایی 9 دی 88 که از سوی مسئولان بیان شد توجه شود که از یک میلیون تا پنج میلیون ادعا شد). رژیم شاه و رژیم بن علی فاقد این بعد از سرکوب هم بودند. آن


پاورقی ها:
9- وقتی در سال 1376 پس از سخنرانی در دانشگاه شیراز درباره فاشیسم توسط دادگاه انقلاب بازداشت شدم، قاضی مقدس/احمدی، پیرمرد شریفی را که آب دارچی دفترش بود جهت نصیحت نزد من آورد. آن پیرمرد عضو بسیج محله مان بود. فرزندش در جنگ شهید شد که از دوستان هم مدرسه ای مان بود. در یک محله زندگی می کردیم. خاطرات را به یادم آورد. عزاداری در محرم، شرکت در مراسم مسجد، دوستی با فرزندش. مرا نصیحت می کرد که با قاضی راه بیایم. فرد دیگری را هم در دادگاه انقلاب دیدم که در  یک کوچه زندگی می کردیم. او اصلا مذهبی نبود. از
طریق من با سیاست کمی آشنا شده بود. نماز خواندن هم نمی دانست. اوایل که به دادگاه انقلاب رفته بود، می گفت مجبور است در نماز جماعت شرکت کند و فقط با جمع خم و راست می شود و در آغاز اشتباه هم می کرده و به مرور در این کار حرفه ای شده است. آن پیرمرد در همان محله ی جنوب شهر(نهم آبان قبل از انقلاب/سیزده آبان پس از انقلاب) باقی ماند، اما فرد دوم، از آن محله رفت. بعدها یکی دیگر از افرادی که در کوچه خود ما زندگی می کرد و تمام دوران نوجوانی به خانه ی یکدیگر رفت و آمد داشتیم، رئیس بسیج محله و همه کاره ی مسجد شد. او هم چندان مذهبی نبود و از دین مطلقا هیچ شناختی نداشت. اصلا یک کتاب هم در زندگی خودنخوانده بود. یکی از برادرانش از فعالین انجمن حجتیه بود، اما بقیه ی برادرانش اصلا مذهبی نبودند.
 10- صحیفه ی امام، جلد 11، صص 122- 117.
11 - صحیفه ی امامجلد 13، صص 21-8.
12- صحیفه ی امام، جلد 13، ص
13- صحیفه ی امام، جلد 15، ص 116.

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

سياست به زبان طنز

پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدر جان! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی !؟
پدرش فکر می کنه و می گه : بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد ،خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی
من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم. مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه.. کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره، تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی، داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است.. امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی...
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادرکوچیکش از خواب می پره، می ره به اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرشو خیس کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه...
می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه..
می ره تو اتاق کلفت شون که اون رو بیدار کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت شون خوابیده ......؟؟؟؟  
 می ره و سرجاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه... 
فردا صبح باباش ازش می پرسه:
پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟
پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست...
سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه، نمی تونه جامعه رو بیدار کنه، در حالی که نسل آینده داره توی گه خودش دست و پا می زنه...

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

دهها هکتار از جنگلهای شرق مازندران در آتش آماده باش سفر دولت سوخت

دامنه شمالی جنگل شهرستان گلوگاه که پس از گلستان طعمه حریق شده بود  این دامنه در منطقه صعب‌العبور و صخره‌ای جنگل غیرقابل تردد گلوگاه بوده و امکان تردد را برای خودروی‌های آتش‌نشانی سخت کرده بود و تنها را ممکن استفاده از هلی کوپتر برای اطفاء حریق بود. اما ازآنجایی که این آتش سوزی  با سفر محمود احمدی نژاد به ساری مصادف شده بود. و تمام ارگانها و نهادها در حالت آماده باش کامل به سر میبردند علیرغم پیگیریهایی که برای اعزام هلی کوپتر به محل آتش سوزی انجام شده بود هلی کوپترها به دلیل وضعیت آماده باش اجازه پرواز نداشتند. و جنگلهای این منطقه چند روزی اسیر زبانه های آتش بود وزمانی حریق اطفاء شد که گفته میشود حدودآ صدهکتار از جنگل و مراتع این منطقه در آتش  سوخت. (نمردیم و معنی آماده باش رو فهمیدیم)

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

سبزها بخوانند



باسلام به همه دوستان
چندی پیش دوست عزیزمان (نویسنده وبلاگ آگاهی) مطلبی با عنوان امروز چه باید کرد منتشر کرد که دوستان دیگر نظرات خود را بیان کردند
در پاسخ به اینکه امروز چه باید کرد باید اول بدانیم که امروز چه میخواهیم.
خاطرم هست که در روزهای آغازین اعتراضات خیابانی که بسیاری از هموطنانمان با شبکه های bbc , voaتماس میگرفتند زمانی که مجری از آنها میپرسید که شما چه میخواهید ؟ هدفتان چیست؟ پاسخ شفافی نمیدادند . بهتر است بگویم که پاسخ شفافی نداشتند. چون حقیقتآ نمیدانستند که چه میخواهند. خب تا حدودی طبیعیست چون اعتراضات خیابانی یکباره و بدون پیش زمینه قبلی شکل گرفت و خب فرصتی برای هدفسازی و برنامه ریزی نبود, و کسی هم توقع چنین واکنشی از دستگاه حاکمیت نداشت. 
اما امروز که بیش از یکسال از ظهور جنبش سبز میگذرد و ماهیت حکومت در مقابله با خواسته های سیاسی مردم بر همه ی ما روشن شده است چه باید کرد؟!
 تا زمانی که افکار ,اهداف,اشعار حول محور انتخابات 88 میچرخد هیچ اتفاق مثیتی رخ نخواهد داد. جنبش سبز در صورتی میتواند موفق شود که یک جنبش فراگیر مدنی شود. یعنی جنبشی متشکل از جنبش دفاع از حقوق زنان, جنبش دفاع از حقوق کارگران, جنبش دفاع از حقوق اقلیتهاو دهها مورد دیگر که هرگاه توانستیم این اهداف را در جنبش سبز بگنجانیم آن وقت یک جنبش فراگیر هدفمند داریم که حمایت اقشار مختلف جامعه را درپی دارد.
تصور کنیم که اگر جنبش سبز با ایمان به اینکه دفاع از حقوق اقشار گوناگون جامعه در اولویت اهداف قرار دارد گام بردارد و نیازهای آنان را نیاز خود بداند و از حمایت میلیونی کارگران,بازاریان,اقلیتهای دینی و مذهبی, فعالین حقوق زنان و سایر اقشار معترض جامعه برخوردار شود کدام حکومت توان سرکوبشان را خواهد داشت؟
یک جنبش سیاسی صرف هرگز نمیتواند به ثمر برسد . زیرا همه ی مردم که سیاسی نیستند. همه مردم که خواهان دموکراسی نیستند.دغدغه همه مردم که محدودیتهای سیاسی نیست. البته درست است که ریشه همه مشکلات جامعه را باید در سیاست یافت. اما آیا مشود همه ی توده ها را در مسیر فعالیتهای سیاسی که در کشور ما بازی مرگ و زندگیست متحد کرد؟ فعالیتهای مدنی بسیار موثر تر از فعالیتهای سیاسیست اینگونه فعالیتها اگر هدفمند باشد در بلند مدت به دستاوردهای بزرگ سیاسی می انجامد
هرزمانی که توانستیم اقشار مختلف جامعه را از حالت انفعالی خارج کنیم و برای احقاق حقوق قانونیشان آنها را متحد کنیم. بدون اینکه فعالیت سیاسی انجام شود. قدم به قدم به دموکراسی نزدیکتر میشویم. دوستان اشتباه نکنیم برای بدست آوردن دموکراسی بیشتر از فعالیت سیاسی به فعالیت اجتماعی نیاز داریم. چون دموکراسی باید در قلب جامعه ظهور کند.دموکراسی را ملتها بوجود می آورند, نه دولتها.در دهه های اخیر فعالیت در قالب جنبشهای کارگری یکی از موثر ترین اقدامات در زمینه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در جهان بوده.البته هدف این نیست که یک جنبش سیاسی از نیازها و مشکلات اقشار جامعه در جهت مقاصد خود سوء استفاده کند و با استفاده از شعار های دلفریب و هیجانت آنان توده ها را در جهت دستیابی به اهداف خاص خود بسیج کنند(کاری که انقلابیون 57 انجام دادند). هدف این است که نیازهای اقشار گوناگون جامعه شناسایی شود و آنان را در راه رسیدن به حق و حقوقشان یاری کنند.
برای چنین فعالیتهایی هم نیاز نیست که حتما یک شخص یا گروه زبده از فعالین سیاسی اجتماعی رهبری یک ملت را به عهده گیرند.
مگر لنین که بود ؟آیا جز این است که لنین فعالیتش را از زمان دانشجویی با چند تن از همکلاسیهایش شروع کرد؟!
خوشبختانه امروز اکثریت قشر دانشجوی ما روشنفکر هستند و در اکثر دانشگاهها فعالیتهای دانشجویی انجام میگیرد. اما این فعالیتها به تنهای کامل نیست. هرزمان که جنبش دانشجویی به شکلی هدفمند با جنبشهای بیرون از دانشگاه همسو شد و از فعالیتهای صرفآسیاسی به اجتماعی مبدل شد تاثیرش را در جامعه خواهیم دید.
شروع همه جنبشها از گروههای کوچک ولی هدفمند بوده. در قلب جامعه نفوذ کردند در گذر زمان از میان این گروههای کوچک رهبرانی بزرگ زاده میشوند.
 ایا واقعآ تشکیل یک گروه کوچک باانگیزه و خلاق و هدفمند  که فعالیتهای کوچک خود را مثلا با هدف شکل گیری جنبشی در دفاع از حقوق کارگران  یا حقوق زنان,  شروع کند (به دور از هرگونه فعالیت سیاسی ) و باشناسایی افراد فعال در شهرهای دیگر که بطوری هدفمند و همسوی با یکدیگر این مجموعه های کوچک را پیش برند و در طولانی مدت تبدیل این گروههای کوچک به کروههای بزرگتر کاری نشدنیست؟؟ همه میدانیم امروز سپاه پاسداران به یکی از دشمنان ملت ما تبدیل شده است,(تمامی پروژه ها و صنایع سودآور کشور ما دردستان این ارگان است. از سهام مخابرات گرفته تا پروزه های کلان در منطقه عسلویه ,واردات دخانیت که انحصارآ در اختیار سپاه است .بخش وسیعی از واردات و صادرات کشور در اختیار سپاه است.و دهها مورد دیگر که قبلآ ذکر شده.که هیچگونه فضایی برای فعالیت بخشهای خصوصی  و مردمی باقی نمانده است. ) آیا شناساندن فعالیتهای اقتصادی و سیاسی این ارگان که تمامآ ضایع شدن حقوق مادی و معنوی مردم را در برداشته و با ارائه راهکارهای مناسب مبارزه مدنی در جهت تضعیف پایگاههای اقتصادی این ارگان در داخل کشور کاری نشدنیست؟!
برای اینگونه فعالیتها بارها راهکارهایی ارائه شد . از بعضی از دوستان وبلاگ نویس دعوت به همکاری به عمل آمد اما متاسفانه کسی دست یاری دراز نکرد,
همه فقط شعار میدهند و منتظر نشسته اند تا گذر زمان شرایط را تغییر دهد. ایا گذر زمان همیشه شرایط را به نفع ماتغییر میدهد. ؟ تکلیف سالهای طلایی عمر که به انتظار تغییر هدر رفت چه میشود؟
ایا امروزدر قبال سرنوشت خود و خانواده خود, سرنوشت این سرزمین, سرنوشت نسلهای آینده احساس مسئولیت نمیکنیم؟
ایا فقط معترض بودن به شرایط کنونی کافیست؟
اینجاست که فرق انسان روشنفکر با دیگران نمایان میشود. انسان روشنفکر در قبال جامعه و مردم احساس مسئولیت میکند. رسالتی بر دوش خود احساس میکند و به آن جامه عمل میپوشاند. بی آنکه به فکر نتیجه امروز باشد . او به فردا مینگرد. و در جهت تعالی بخشیدن به آگاهی جامعه گام بر میدارد. ایا امروز احساس میکنیم که روشنفکر هستیم؟
سوای از جنبش سبز که در اعتراض به نتیجه انتخابات شکل گرفت کشور ما دچار بسیاری از ضعفهای فرهنگی,اقتصادی و اجتماعیست که هرکدام از اینها میتواند به یک جنبش تبدیل شود, البته به شرطی که اعتقاد داشته باشیم که مشکل ما فرهنگیست و را چاره ما انقلاب فرهنگیست,
آیا مشکل کشور ما شخص احمدی نژاد است؟, یا خامنه ای ؟ آیا اگر امروز موسوی به جای احمدی نژاد بود مشکلات کشور ما حل میشد؟ آیا اگر مثلا اسم جمهوری اسلامی به جمهوری دموکرات ایرانی تغییر کند دیگر مشکلی نخواهیم داشت؟
 مشکل ما عدم آگاهی مردم کشور است..عدم اتحاد در میان اقشار جامعه است که از فقر فرهنگی سرچشمه میگیرد ,امروز اکثریت مردم از اقشار مختلف جامعه با شرایط سیاسی,اقتصادی,فرهنگی حاکم بر جامعه مخالفند اما فقط در حد همان مخالفت باقی مانده و هیچ حرکت اجنماعی در جهت رفع این مشکلات شکل نمیگیرد.آیا تا کنون از طرف خود مردم گامی مثبت در جهت حل این مشکلات برداشته شده؟ آیا برای کارگری که 6 ماه است حقوق نگرفته برای زنی که از شدت فقر به تن فروشی روی می آورد برای آن تحصیلکرده ای که که از بیکاری به دستفروشی روی آورده  برای آن معلمی که در مسیر رفت و آمد به مدرسه مسافر کشی میکند فرقی میکند که چه کسی رهبر است یا رئیس جمهور؟ فرقی میکند که حکومت اسلامیست یا کمونیستی؟درست است که همانطور که گفته شده ریشه همه ی این مسائل در سیاست است اما عدم آشنایی با حق و حقوق شهروندی ,عدم وجود هدف مشترک, عدم آشنایی با چگونگی به دست آوردن حقوقی که از آنها ضایع شده. عدم اشنایی با روشهای مدنی اعتراض که حق قانونی آنهاست و دهها فقدان دیگر که این زمینه را برای هر دولت و حکومتی به وجود میاورد که به نظام خودکامگی و دیکتاتوری مبدل شود,
موضوعی که  دولتها را مجاب میکند  که بر طبق میل مردم رفتار کنند و از مسیر اصلی خود خواسته یا ناخواسته منحرف نشوند اتحاد و همدلی مردم و بیداری و آگاهی جامعه است, در واقع افسار دولتها و حکومتها در دستان ملتهای آگاه است.
اگر تاریخ قبل از انقلاب ایران به خوبی مطالعه کنیم در میابیم که از 28 مرداد 32 به بعد ایران در مسیر رشد اقتصادی صنعتی علمی و فرهنگی قرار گرفت  و از کشور های منطقه پیشی گرفت و همه گان آینده ای بی نظیر برای این کشور پیش بینی میکردند اما تنها کمبودی که در کشور وجود داشت. عدم آزادی سیاسی بود.که به آن انقلاب عظیم ختم شد. اما چه شد. ایا بعد از گذشت بیش از 30 سال اهداف انقلاب به دست آمد؟!نه تنها آزادی سیاسی به دست نیامد بلکه مسیر رشد و پیشرفت کشور در مقاطعی کاملآ  از حرکت خود باز ماند و در ادامه بسیار کند به مسیر خود ادامه داد. آیا امروز انقلابی دیگر میخواهیم؟؟!!
بنده شدیدآ اعتقاد دارم که امروز راه  حل مشکلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی  ما  اتحاد بین مردم است. سوای از هر گرایش سیاسی   و مذهبی باید قبول کنیم که امروز بیکاری ,فقر وتورم ,مشکلات تحصیل بزرگترین مشکلات کشور ماهستند  و مهم این نیست که تو مسلمان هستی یا نه ,به احمدی نژاد رای دادی یا موسوی  ,خامنه ای را به رهبری قبول داری یا نه. مهم این است که امروز در این کشور حق ما در حال پایمال شدن است. و اتحادی عظیم میطلبد تا آنرا به دست آوریم.
و این وظیفه ایست که روشنفکران خود را در قبال آن مسئول میدانند,آنها پس از بررسی و شناسایی مسائل , مشکلات و نیازهای جامعه با آگاهی بخشیدن ,افکار جامعه را به سمت و سوی صحیح هدایت میکنند
اما امروز که فعالین سیاسی و اجتماعی در کشور ما شدیدآ زیر ذره بین هستند و به سختی میتوانند حتی به فعالیتهای اجتماعی دست بزنند>چه کسی باید بار سنگین این رسالت را بر دوش کشد؟
 آیا با خود اندیشیده ایم که ما امروز در کجای این گود به تماشا نشسته ایم؟!

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

با شرح!

داشتم در دنیای مجازی گشت و گذار میکردم که چشمم به این تصویر خورد قصد داشتم به عنوان بدون شرح بذارم تو وبلاگ اما ترجیح دادم برای اینکه هدفم  از قرار دادن این تصویر روشن شود چند خطی در باره اش بنویسم:




درابتدا باید بگویم که نمیدانم که این تصویر اثر کسیت؟ در ایران زندگی میکند یا خارج از ایران؟ شیعه است یا سنی؟
چون  بسته به زمان و مکان و شرایطی  که این آقا یا خانوم داشته میتونسته  واسه این طرح ازش الهام گرفته باشه اما من میخوام از دیدگاه یک انسان بی طرف و بر حسب شرایط داخل کشورایران  درباره این طرح با صاحبش صحبت کنم...

آقايان .آبروي رفته بازگشتني نيست





آقايان .آبروي رفته بازگشتني نيست


اينروزها آقايان سخت مشغول تلاشند تا بلکه بتوانند حرمت ازدست رفته خود را به دست بياورند
از لحظه اي که رهبر جمهوري اسلامي سال 1389 را سال همت و تلاش مضاعف ناميد (که گويي خود ميدانست سال پر مشقتي را درپيش دارد) همه ي شرکا (صداوسيما،سپاه پاسداران،ائمه جماعت و…)دست بکار شده اند تا همان اندک آبروي داشته خودرا که برباد دادند بازيابند...